دارد از آه پر از درد خبر می ریزد
لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد
آنقدر روی زمین جای پر از زخمی است
آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد
آب ، ناکام تر از خشکی لب های کبود
چندمین بار پیاپی پس در می ریزد
نسل زهراست که اینگونه زمین می افتد
مادری از جگرش وای پسر می ریزد
زن بی رحم از این ناله بدش می آید
چقدر دور و برش (هلهله گر) می ریزد
خوب شد بام غریبش کبوتر دارد
خوب شد ورنه چه کس خاک به سر می ریزد؟
حرف بی آبی و جان کندنی آمد به میان
یاد گودال ز هر دیده ی تر می ریزد
یک نفر کاش به آن لشکر نیزه می گفت
یک گلو مانده، سرش چند نفر می ریزد!!
علی ناظمی
****************************
قاتلت آشناست واویلا
همسرت بی وفاست واویلا
بدنت تیر می کشد، یعنی
مرگ بهرت شفاست واویلا
خندۀ اُمِ فضلِ ملعونه
حاصل گریه هاست واویلا
مثل زهرا به خاک افتادی
در دلت غم به پاست واویلا
از زمانی که مادرت افتاد
در سرت غُصه هاست واویلا
آن کنیزی که می کند خنده
چه قدَر بی حیاست واویلا
فاطمه آمده به بالینت
حال، وقت عزاست واویلا
این دم آخری به یاد حسین
حجره ات کربلاست واویلا
تشنه آب هستی ای مولا
این اشاره به جاست واویلا
تشنه ای که جدا شده سر او
گُل خیرالنساست واویلا
روی خاک است با تنی عریان
کفنش بوریاست واویلا
بدنش زیر دست و پا و، سرش
به روی نیزه هاست واویلا
زخمِ بنشسته روی این سر از
ضرَبات عصاست واویلا
گریه های حزینِ یک خواهر
از چه رو بی صداست واویلا
نغمۀ یابُنَیَّ می آید
این صدا آشناست واویلا
بینِ هفتاد و دو شهید خدا
از همه این جداست واویلا
چه قدَر نیزه در بدن دارد
به تنش کهنه پیرُهن دارد
رضا باقریان
****************************
بر روی خاک حجره ای مردی
بی رمق، بی شکیب افتاده
باز تاریخ می شود تکرار
یک امام غریب افتاده
جگرش از عطش چه می سوزد
چون پرستوی پرشکسته شده
بسکه فریاد کرده واعطشا
یاس زهرا چقدر خسته شده
همسر بی وفا و سنگدلش
به رویش درب حجره می بندد
می زند دست و پا عزیز رضا
او به اشک امام می خندد
به کنیزان خویش می گوید
پای کوبی کنید و دف بزنید
دور ابن الرضا همه امشب
شادمانی کنید و کف بزنید
بسکه کاری شده است زهر ببین
نتواند به روی پا خیزد
در عوض پیش چشم او دشمن
آب را بر روی زمین ریزد
من چه گویم که لحظه ی آخر
دلبر فاطمه چه حالی بود
لب خشک و دلی پر از خون داشت
جای شمس الشموس خالی بود
شکر لله پدر نبود و ندید
که به روز پسر چه آمده است
اگر هم بود گریه می کرد و
چشم خود را به روی هم می بست
گرچه داغ جواد آل رسول
غصه ای بر دل پدر بگذاشت
ولی ای کاش روز عاشورا
علی اکبری حسین نداشت
پیش چشمان یک پدر پسری
غرق در خون و ناله ها می زد
زیر سم تمام مرکب ها
چقدر سخت دست وپا می زد
همه دیدند قامت پسری
بر روی خاک اربا اربا شد
همه دیدند داغ جان سوزش
باعث مرگ زود بابا شد
محمد جواد غفاریان
****************************
ای باب حاجت همه ای قبلۀ مراد
نور الهُدی، ولیِّ خدا، سید العِباد
خیرالامم، محیط کرم، آسمان جود
ابن الرضا، امام نهم، حضرت جواد
باب عطا و مظهر جود خدا تویی
مولا تویی، امام تویی، مقتدا تویی
قرآن بُوَد ز مدح و ثنای تو شمّه ای
جز مهر تو به گردن ما نیست ضمّه ای
بحر سه گوهری گهر عرش بحر نور
کل ائمه را تو جواد الائمه ای
روح رضا، روان رضا، در وجود توست
تا روز حشر جود اگر هست جود توست
دشمن خجل ز لطف و عطا و کرامتت
از کودکی به عالم خلقت امامتت
از ماه عارضت شده شرمنده آفتاب
دل برده از امام رضا سرو قامتت
آیینۀ جلال و جمال محمدی
مجموعۀ تمام کمال محمدی
نامت ز کار خلق گره باز می کند
علمت به سن کودکی اعجاز می کند
مأمون چو پی به قدر و جلال تو می برد
روحش ز تن برون شده پرواز می کند
برگرد شمع روی تو پروانه می شود
در حیرت کمال تو دیوانه می شود
علم تو را احاطه به ملک دو عالم است
ظرف وجود پیش عنایات تو کم است
با آن همه جواب مسائل که می دهی
لال از جواب مسئله ات ابن اکثم است
در کودکی به سینه علوم پیمبرت
زانو زدند کل فقیهان به محضرت
وقتی که دست جود تو بخشندگی کند
باید کرم به خاک درت بندگی کند
مظلوم چون تو کیست کز آغاز زندگی
با دخت قاتل پدرش زندگی کند
یک عمر بود تلخ ترین زندگانیت
تا آنکه کشت یار به فصل جوانیت
هر گه تو را به چهرۀ مأمون نظاره شد
بر غربت پدر، جگرت پاره پاره شد
روزی که عقد بست به تو دخت خویش را
سر تا به پات شعله ز داغ دوباره شد
پیوسته حبس بود به دل سوز و آه تو
دردا که گشت خانۀ تو قتلگاه تو
پیوسته بود سوز درون، شمع محفلت
با تو چه می گذشت خدا داند و دلت
دندان نهاده روی جگر سال ها بسی
تا دخت قاتل پدرت گشت قاتلت
هر تیر غم که داشت قضا بر دل تو دوخت
از بس که سوختی جگر زهر بر تو سوخت
یار تو مار گشت و به جانت امان نداد
یک لحظه روی خوش به تو مولا نشان نداد
بعد از حسین هیچ امامی به وقت مرگ
مثل تو ای ولی خدا تشنه جان نداد
از شعله های سوز درون سوخت حاصلت
بگریست بر غریبی تو چشم قاتلت
عمر تو در بهار جوانی تمام شد
تشییع پیکر تو به بالای بام شد
افتاد بین کوچه تنت از فراز بام
این گونه از جنازۀ تو احترام شد
تا هست آسمان و زمین داغدار تو
پیوسته اشک دیدۀ "میثم" نثار تو
غلامرضا سازگار
موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت امام جواد(علیه السلام) مهدی وحیدی